سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















وقایع اتفاقیه!!!

سلام بعد از 4 ماه!

خب فکر نمی کنم که کسی توقع داشت که بنده بتونم زودتر این جا رو به روز کنم. هرچند دلم می خواست هم این کار رو انجام بدم و هم سری به دوستان عزیز نتی بزنم که خب مجال نشد. الان هم شازده روی پام نشسته و زل زده به صفحه ی لپ تاپ و هر از گاهی هم به قصد دست یافتن بهش تلاش هایی می کنه!

راستش اون اوایل خیلی برام سخت بود بچه داری. با این که منزل مامان بودم و خواهرم هم تقریبن تمام مدت اون جا بود اما حس خوبی نداشتمو حسم نسبت به بچه نبود اما فکر می کردم از پس این کار سخت برنمیام. اما خدا کمک کرد و اون روزهای سخت گذشت و الان بنده و پسرم در کنار هم روزهای شاد و خوبی رو می گذرونیم.

توی این 4 ماهی که از سن مادریم می گذره، با عنایت خدا معرفتم خیلی بیشتر شده. خیلی وقت ها می شینم و به خلقت یک انسان فکر می کنم و به تکاملش که هر لحظه ی فرزندم با لحظه ی قبلش متفاوته. خدا رو شکر می کنم که بهم لیاقت درک این معرفت رو داد. تا مادر نباشی و لحظه به لحظه در  کنار فرزندت، بعیده که بتونی درکش کنی. از لحظه ی تولد که نوزاد  گرسنگی رو می فهمه و به طور غریزی به زیبایی شروع به خوردن می کنه بدون هیچ آموزشی تا بعد پاسخ به صداها و حرکات و خلاصه با هر عملی یک عکس العمل. حتا خندیدن؛ هیچ وقت فکر کردین یک نوزاد چطور تشخیص می ده که چه وقت باید بخنده؟؟؟

فقط می شه گفت: الله اکبر عما یصفون.


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/11ساعت 10:28 صبح توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak