سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















وقایع اتفاقیه!!!

... دوباره منم و حال و هوای عاشقی!

این روزها، شاید بیشتر از هر زمان دیگر، تو را عاشقم و همین حس خوب است که اکنون مرا به نوشتن وا داشته است. این روزها، ممکن است کمتر از سال های قبل با هم باشیم و یا حتا با هم گفت و گو کنیم؛ اما دست هایت بیش از هرگاه دیگر، گرم است! صدایت دلنشین تر از هر گاه بر عمق جانم می نشیند و نگاه هایت هم که دیگر...!

 دیگر کم کم زندگی مشترک من و تو، 12 ساله خواهد شد و 12 سال، عمر کمی نیست! تصور کن تفاوت نوزاد آدمی را با یک نوجوان برومند 12 ساله! باورش کمی برای خودم هم سخت است؛ اما باور کن عزیز من؛ که نهال زندگی مان تنومند شده و چه حس خوبی ست وقتی به این 12 سال می نگرم و می بینم که چه طوفان هایی را به سلامت پشت سر نهاده ایم. خب البته در این میان، برگی هم از این درخت کم شده و شاخه ای هم شکسته و حتا گاه، قدش هم در برابر بادهای ناجوانمردانه، خم گشته است؛ اما هنوز با پرجاست. و البته که این پابرجایی، بدون گذشت هایمان از اشتباهات همدیگر و همراهی و هم دلی در بسیاری از اتفاق ها ممکن نبود.

و اکنون نیز نوجوان برومندمان، هم چنان نیازمند مراقبت و نگه داری ست! و حتا شاید حالا، بیشتر از قبل! خلق و خویمان تغییر کرده؛ هر کداممان برای خود در خانواده و محیط کار و جامعه ی اطرافمان، مثلا کسی شده ایم! حاج خانم و حاج آقا خطابمان می کنند! و مهم تر از همه ی این ها این که: پدر و مادر شده ایم! و این خود، ابتدای راهی پر فراز و نشیب است. و گمان می کنم که باید بیشتر مراقب نوجوانمان باشیم.

اما با همه ی این ها که گفتم باز هم خوش حالم که این روزها، حس می کنم بیش از هر گاه، تو را عاشقم!


نوشته شده در سه شنبه 92/11/15ساعت 4:38 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak