وقایع اتفاقیه!!!
سلام. اول از همه ی دوستانی که نگران ما شدن ممنونم و عذرخواهی می کنم که بابت ناراحتی شون شدم. دوم این که این روزها روزهای خوب و امیدوارکننده ای هست. این روز و شب های عزیز و بی بازگشت دعامون کنین ناامید نشیم. ببخشید باز هم بیش از این نمی تونم نوضیح بدم. انشاءالله کمی جلوتر بریم می شه حرف های ناگفته ی الان رو گفت. سوم این که این روزها بنده و جناب امیرکبیر در سفری اجباری(!!!) هستیم. تا حالا توی ماه مبارک سفر طولانی نرفته بودیم، که امسال مجبور شدیم. هرچند هم به جهت اجبار و هم به جهت ماه مبارک، سفرمون حال و هوای مسافرت های قبل رو نداشت، اما بحمدلله خیر و برکاتی برامون داشت که اجبار سفرمون رو تحت الشعاع خودش قرار داد. دیدن و مصاحبت چند روزه با عزیزانمون که مدت ها بود توفیق زیارتشونو نداشتیم. هرچند حسابی در این ایام مزاحمشون شدیم اما از برکت در کنار این خانواده ی دوست داشتنی بودن خوش حال و شاکریم. توفیق دیگه هم شرکت در نمایشگاه قرآن بود البته به همراه همون عزیزان. چند تا عکس زیبا هم از کارهای هنری نمایشگاه گرفته بودم که بلوتوث این سیستم راه نیفتاد و نشد بذارم این جا. دعامون کنین. پی نوشت: - شب قدر است؛ بیا قدر بدانیم کمی... سلام. مدتی سفر بودیم و توفیق نوشتن در این جا نشده بود. در طول سفر چند عکس رو مختص این وبلاگ گرفتم با کلی مطلب که می خواستم بنویسم. اما شرایط خاصی پیش اومده که فعلن ناگفتنیه! اگر خدا خواست و برطرف شد که... اما اگر نه، این وبلاگ تعطیل می شه. به هر حال فعلن یک شعر که در سفر در منزل دوستی توجهم رو جلب کرد به عنوان سوغاتی بخونین که خودش یک دنیا حرفه: افسوس که آن چه بُرده ام باختنی ست / بشنـاخته ها تمـــــام نشناختنـی ست برداشتـه ام هـر آن چــه بـایـد بگـذاشـت / بگذاشته ام هر آن چه برداشتنی ست *** دعایم کنید؛ زیاد.
Design By : Pichak |