وقایع اتفاقیه!!!
سلام. تقریبن یک ماهه که بعد از سفر و بیماری بنده و بهبودی، به علت ...(بخونید نامردی) صاحب خونه ی سابق، به عمارتی جدید اسباب کشی کردیم. گرچه بنده به جهت کاری که صاحب خونه کرده بود و این که مدت زیادی مجبور شدیم به دنبال جای مناسبی بگردیم که با شرایطمون جور باشه، خیلی عصبی بودم، اما جناب امیر، بسیار متواضعانه اون بنده خدا رو بخشیده و با خیال راحت و در کمال آرامش، کار رو دنبال می کردن؛ و اتفاقن گاهی همین آرامش ایشون آتش خشم بنده رو بیشتر می افروخت!! به هرحال عمارتی که خدا کمک کرد و پیدا کردیم، به علت نوساز بودن، هنوز کامل نبود و کمبودهایی داشت مثل کابینت، شیرآلات، رنگ و ... . از درگیری هایی که به علت بدقولی کابینت ساز داشتیم، بگذریم، خیلی دردسر کشیدیم تا اون جا زودتر آماده بشه و ما چتر مهمانی بخور و بخواب در منزل مامان رو جمع کنیم! هرچند ناگفته نماند که بنده به علت بیماری توان کارهای منزل رو نداشتم و حتا اگه منزلمون آماده هم بود، باز هم مجبور بودیم بر سر مامان بیچاره آوار بشیم! القصه! بعد از کمی سر و سامان گرفتن عمارتمون، در همین 2 هفته چند مهمونی دادیم و اتفاقن در همه ی اون ها، مهمون هامون بچه های کوچولو داشتن و نمی دونم چرا فضا و وسایل ما قابل توجه همه ی بچه کوچولوهاست. به طوری که آروم ترین اون ها هم در منزل ما آروم نیستن و برق چشم هاشون وقتی به وسایل دست رسی پیدا می کنن، به خوبی مشهوده. خلاصه بعد از هر مهمونی ای ما می مونیم و یک عمارت طوفان زده! البته زحمات پدر و مخصوصن مادران این کوچولوها در کنترل و بعد جمع و جور کردن منزل بیش از حد قابل تحسینه؛ اما ما چون می دونیم که خاصیت تزیینات منزل ما اینه، دیگه کمی برامون عادی شده و با روی باز پذیرای این مهمون های کوچولو و پدر و مادران عزیزشون هستیم و مدام در پاسخ حرص خوردن های اون ها، بهشون یادآوری می کنیم که ما زیاد دیدیم و طبیعیه برامون و ناراحت نمی شیم. به هر حال با این سرعت وحشتناکی که این ایام در حال سپری شدن هستن،باید همین لحظه های با هم بودن رو قدر بدونیم و اگر هم سختی ای داره به جون بخریم. سلام. مدتی ست که برنامه های ما کاملن به هم ریخته و درست و حسابی نمی دونیم فردا چه کار باید انجام بدیم! اتفاقات ناخواسته ی زیادی داشتیم. سفر اجباری در ماه مبارک؛ بیماری بانو و بستری شدنش در بیمارستان؛ اسباب کشی؛ شروع مدارس و برنامه های کاری بنده که هر روز به نوعی تغییر می کرد و ... . به هر ترتیب توی این اوضاع چون نمی دونستیم در ایام تولد اما رضا-علیه آلاف التحیه و الثنا- شرایط سفر به مشهد رو خواهیم داشت یا نه؛ نتونستیم اقدامی برای بلیط و محل اسکان اون جا انجام بدیم. اما از حدود 1 هفته قبل که دیدیم بالاخره می شه برنامه ها رو جا به جا کرد؛ در به در به دنبال بلیط هستیم و تا این لحظه هنوز موفق نشدیم. حسابی هوایی شدیم و اگر نشه... . به هر حال دعا کنید بلیط ها صادر بشه و بتونیم بعد از یک سال (که مشرف نشدنمون در این یک سال هم جریاناتش مفصله) به پابوس بریم. تا بعد!
Design By : Pichak |