وقایع اتفاقیه!!!
سلام. به قول بعضی ها، سال نوی کهنه تون مبارک! اما تنها چیزی که همه رو بارها ناراحت کرد، جای خالی و مشهود بابای عزیز ما بود. هرچند می دونم او با شادی ما شاد و از غصه ی ما دلگیر می شه؛ مثل همیشه... به همین زودی روزی میاد که از ما هم جز یک سنگ و عکس چیزی نمونده... کاش اون روز ما رو هم به نیکی یاد کنند. پس با هم باشیم؛ تا هستیم...
اون قدر حرف و نکته و خاطره از ایام تعطیلات (البته برای بنده نیمه تعطیلات!) داشتم که وقتی به فکر نوشتنشون می افتادم، وحشت می کردم و از سر تنبلی و بی حالی -که از خصیصه های این فصل این شهره!!!- سراغ وبلاگ نمی اومدم. البته خب دلایل دیگه ای هم مزید علت شد و بهانه ای برای گول مالیدن(!!!) سر خودم! به هر حال بمانَد!
نوروزهای خانواده ی بزرگ ما معمولا قابل پیش بینی نیست. البته بالاخره هرکس برای خودش برنامه ای داره و ما هم برای خودمون خواب هایی دیده بودیم! اما چون از مدتی قبل عزیزی پیشنهاد سفر دسته جمعی (به همراه خاله ها و دایی ها) رو داده بودن، به اون هم فکر کرده بودیم و تقریبا مهیای سفر هم شده بودیم. الحمدلله سفر هم با تقریبا نصف+1 افرادی که دلمون می خواست با هم باشیم جور شد و به لطف امام رضا-علیه السلام- به زیارت ختم شد. الحمدلله.
و اولین سال تحویل ما بدون بابا...
Design By : Pichak |