وقایع اتفاقیه!!!

سلام.

مدت ها بود که فرصت نوشتن نداشتم؛ گاهی هم فرصتش بود اما حوصله اش نه!

به هر حال...

این ایام دوباره همه جا سیاه پوشه و از هر کوچه و خیابونی، صدای روضه و مرثیه خونی بلند.

امشب و فردا متعلق به دستگیر بی دست کربلاست؛ باب الحوائج حضرت عباس-علیه السلام-.

کوچک تر که بودم، حدود دوره ی راهنمایی و دبیرستان، علاقه ی خیلی عجیبی به حضرت عباس- علیه السلام- داشتم. تاسوعا برام غیرقابل تحمل بود؛ چون در تمامی مراسمش بیشتر روضه ی حضرت عباس رو می خوندن و من، تاب شنیدن نداشتم. امکان نداشت که «یا کاشف الکرب» بخونم و جواب نگیرم. البته خب این قدرها هم معرفت داشتم که هرجایی خرجش نکنم. اما واقعاً به یاد ندارم که این ذکر بی نتیجه مونده باشه. اما... . مدتیه که اون سعادت رو ازم گرفتن. بهتر بگم: خودم با کارهام از خودم گرفتم. چون دلیلی جز این نمی بینم.

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین-علیه السلام-...

اما توی این چند سال، نمی دونم به چه علت، اما خیلی پیوند عاطفی شدیدی با بانوی صبر، حضرت زینب-سلام الله علیها- پیدا کردم و حالا چند سالی ست که روضه های خانم بی تابم می کنه.

و مگر تمامی جریان کربلا روضه ی او نیست...؟؟؟

اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود...


نوشته شده در سه شنبه 87/10/17ساعت 2:21 صبح توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak